مدح و مناجات با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
لطافت موج میزد در صدایت كه دل بُرد از خـدا هم ربنایت خـدا خـلـقـت نمود و عاشـقـانه دمی زُل زد به برق چشم هایت دو دستت تا به سمت عرش میرفت ملك میریخت روی دستهایت از آن روزی كه بالت را گشودی كـرامت میچـكیـد از بالهـایت مـبـادا تـا شـود آزرده از خـاك فرشته فـرش میشد زیر پایت شب معراج دیدی با دو چشمت كه اوج عـرش بـوده ابـتـدایـت اگر چـه ذرهام یا كـمتـر از آن تو را میخـواهـم آقا بینهـایت خودت فـرمـودهای بابای مایی تـمـام هـسـتـیام بـابـا فــدایـت الـهـی من مـریـد مـصـطـفـایـم كه چون با مصطفـایم با خدایم تو را با عشق یك جا آفـریدنـد بــرای خــاطـر مـا آفــریــدنـد خـدا را آیـنـه هـسـتـی، زلالـی تو را هـمـرنگ دریا آفـریـدند برای این كه بـر عـالـم بـتـابی در اوج آســمـان هــا آفـریـدنـد هزاران سال قـبل از خلـق آدم و قـبل از خـلـق حوا آفـریـدنـد تو اول بـودی و آخـر رسیـدی تو را مـنـجـیِّ دنـیــا آفـریـدنـد خـدا را شكر در راه تو هستیم تـو را پـیـغـمـبـر مـا آفـریـدنـد خدا میخواست زهـرایی بیاید تـو را بـابـای زهـرا آفـریـدنـد الـهـی من مـریـد مـصـطـفـایـم كه چون با مصطفـایم با خدایم نـفـس هـایـت خـدایـی بـود آقـا كــلامـت دلــربــایـی بــود آقـا شـبــیـه انــبــیـا و اولــیــایــش خـدا هـم مـصـطـفـایـی بود آقا دل تو سبزه زار مهربانی است تـو كـارت دلـربــایـی بـود آقـا برای این شد اصلاً گنبدت سبز و گـرنـه كه طـلایـی بـود آقــا تو میبخشیدی و فرقی نمیكرد گــدای تـو كــجـایـی بــود آقــا نـشیـنـد گـیـوههـایت تا برویش زمیـن، كـارش گـدایـی بود آقا حسین، از لعل لب هایت مكیده اگـر كـه كــربــلایـی بـود آقــا الـهـی من مـریـد مـصـطـفـایـم كه چون با مصطفـایم با خدایم |